نوری که خدا به ما نماید
در جام جهان نما نماید
آئینه چو صیقلش نکردی
روی تو به تو کجا نماید
این لطف نگر که پادشاهی
در صورت هر گدا نماید
رندانه به نوش دردی درد
تا درد تو را دوا نماید
نقشی به خیال می نگارم
نقاش به نقشها نماید
در موج و حباب آب دریاب
کان جوهر ما به ما نماید
در دیدهٔ سیدم نظر کن
تا نور خدا تو را نماید